دین و زندگی اول تا چهارم متوسطه-علمی - آموزشی

دین و زندگی اول تا چهارم متوسطه-علمی - آموزشی

خلاصه دروس و سوالات دین و زندگی اول تا سوم دبیرستان و پیش دانشگاهی
دین و زندگی اول تا چهارم متوسطه-علمی - آموزشی

دین و زندگی اول تا چهارم متوسطه-علمی - آموزشی

خلاصه دروس و سوالات دین و زندگی اول تا سوم دبیرستان و پیش دانشگاهی

پرسش و پاسخ های مهم ( تمثیلات ) حجه الاسلام قرائتی

همکاران گرامی :این مطالب در زمینه تفهیم دروس دین و زندگی1تا4 مقطع متوسطه بسیاراثرگذارخواهندبود.

پرسش و پاسخ های مهم ( تمثیلات ) حجه الاسلام قرائتی

چرا خداوند دست به آفرینش زده و این همه موجود و از جمله انسان را آفریده است؟

 اگر دانشمند خوش بیانى سخن گفت، نباید پرسید چرا سخن گفتى؟! زیرا علم و بیان او اقتضا مى‏کند که یافته‏هاى علمى خود را ارائه دهد. امّا اگر این دانشمند با آن همه کمالات ساکت شد و یافته‏هاى خود را کتمان کرد، زیر سؤال مى‏رود که چرا نگفتى؟ 
خداوندِ قادر حکیم مهربان که مى‏تواند از خاک، گندم و از گندم، نطفه و از نطفه انسانِ کاملى را بیافریند، اگر نمى‏آفرید جاى سؤال بود که چرا قدرت خود را به کار نگرفتى و چیزى نیافریدى؟

نقش ایمان به خدا در زندگى انسان چیست؟

شما اگر وارد منزلى شدید که مى‏دانید این خانه نه صاحبى دارد و نه حسابى، نه دوربینى در کار است و نه کنترلى، هیچ دلیلى براى نظم و دقّت و انضباط در کارهاى شما نیست. در خانه رها، ما هم رها هستیم وهرچه ریخت و پاش نکنیم ونفس خود را کنترل کنیم ضرر کرده‏ایم، ولى اگر بدانیم که این خانه صاحب و حسابى دارد و تمام رفتار ما زیر نظر اوست، به گونه‏اى دیگر زندگى خواهیم کرد. اگر ایمان بیاوریم که این هستى، صاحبى دارد به نام خداى حکیم و حسابى در کار است به نام معاد و براى تمام افکار و رفتار و گفتار ما پاداش یا کیفرى هست، ما نیز حساب کار خود را مى‏کنیم و خواسته‏هاى نفس سرکش خود را مهار مى‏کنیم. کارهایى را که صاحب خانه نمى‏پسندد، انجام نمى‏دهیم، زیرا مى‏دانیم به حساب تمام کارهاى خیر یا شرّ ما رسیدگى مى‏شود و خداوند در کمین ماست.

آیا خدا به عبادات ما نیاز دارد که فرمان داده نماز بخوانیم و رو به کعبه بایستیم؟

 اگر همه مردم رو به خورشید خانه بسازند چیزى به خورشید اضافه نمى‏شود و اگر همه مردم پشت به خورشید خانه بسازند، چیزى از خورشید کم نمى‏شود. خورشید نیازى به مردم ندارد که رو به او کنند، این مردم هستند که براى دریافت نور و گرما باید خانه‏هاى خود را رو به خورشید بسازند. 
خداوند به عباداتِ مردم نیازى ندارد که فرمان داده نماز بخوانند. این مردم هستند که با رو کردن به او از الطاف خاص الهى برخوردار مى‏شوند و رشد مى‏کنند. 
قرآن مى‏فرماید: اگر همه مردم کافر شوند، ذرّه‏اى در خداوند اثر ندارد، زیرا او از همه انسان‏ها بى‏نیاز است. «اِن تکفروا انتم و مَن فى الارض جیمعاً فانّ اللّه لغنىٌّ حمید»(سوره ابراهیم، آیه 8 .)

چرا صالحان، گرفتار مشکلات هستند و مجرمان و گنهکاران، در رفاه به سر مى‏برند؟

 از آنجا که خداوند اولیاى خود را دوست دارد، لذا اگر خلافى کنند، فوراً آنان را با قهر خود مى‏گیرد تا متذکّر شوند، چنانکه خداوند در قرآن مى‏فرماید: اگر پیامبر سخنى را که ما نگفته‏ایم به ما نسبت دهد، با قدرت او را به قهر خود مى‏گیریم: «لو تقوَّل علینا بعضَ الاقاویل لأخذنا منه بالیمین»( سوره حاقّه، آیه 44 - 45) و همچنین اگر مؤمنین خلافى کنند، چند روزى نمى‏گذرد مگر آنکه گوشمالى مى‏شوند. 
امّا اگر نااهلان خلاف کنند، خداوند به آنان مهلت مى‏دهد و هرگاه مهلت سرآمد، آنان را هلاک مى‏کند: «و جعلنا لمهلکهم مَوعداً»( سوره کهف، آیه 59) و اگر امیدى به اصلاحشان نباشد، خداوند حسابشان را تا قیامت به تأخیر مى‏اندازد و به آنان مهلت مى‏دهد تا پیمانه شان پر شود. «انّما نُملى لهم لیزدادوا اثماً»( سوره آل عمران، آیه 178) 
به یک مثال توجه کنید: 
اگر قطره‏اى چاى روى شیشه عینک شما بریزد، فوراً آن را پاک مى‏کنید. 
امّا اگر قطره‏اى چاى روى لباس سفید شما بچکد، صبر مى‏کنید تا به منزل بروید و لباس خود را عوض کنید. 
و اگر قطره‏اى روى قالى زیر پاى شما بچکد، آن را رها مى‏کنید تا مثلاً شب عید به قالى شویى ببرید. 
خداوند نیز با هرکس به گونه‏اى رفتار مى‏نماید و بر اساس شفّافیّت یا تیرگى روحش، کیفر او را به تاخیر مى‏اندازد.

چه کنیم تا در دنیا راحت زندگى کنیم؟

قرآن مى‏فرماید: «لِکَیلا تَأسوا على‏ ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم»(سوره حدید، آیه 23) آن گونه باشید که اگر چیزى را از دست دادید، تأسّف نخورید و اگر چیزى به شما دادند، شاد نشوید. راستى آیا مى‏شود انسان اینگونه متعادل باشد که دادن‏ها و گرفتن‏ها در او اثرى نگذارد؟ 
کارمند بانک، یک روز مسئول دریافت پول مردم مى‏شود و روز دیگر مسئول پرداخت پول به مردم مى‏شود. نه آن روزى که پول مى‏گیرد خوشحال است و نه آن روزى که مى‏پردازد، ناراحت. زیرا او مى‏داند هر دو روز، امانتدارى بیش نبوده است. 
مثالى دیگر: 
براى لاستیک تراکتور، حرکت در زمین هموار و غیر هموار یکسان است، ولى براى لاستیک دوچرخه، تفاوت دارد. 
نشستن و برخاستن یک گنجشک، روى شاخه گل اثر مى‏گذارد ولى روى درخت تنومند، اثر چندانى ندارد. 
آرى، انسان‏هاى بزرگ به خاطر سعه صدرى که دارند، مسایل جزئى در روح آنان اثر چندانى ندارد. 
امام حسین‏علیه السلام ظهر عاشورا در برابر دهها تیر که به سویش رها شد و دهها داغى که دید، نمازِ با حال و خشوعى خواند، در حالى که کوچک‏ترین حرکت، ما را از نماز یا خشوع باز مى‏دارد.

چرا از مرگ مى‏ترسیم؟

راننده زمانى در جاده مى‏ترسد که یا بنزین ندارد یا قاچاق حمل کرده یا اضافه سوار کرده یا با سرعت غیر مجاز رفته یا جاده را گم کرده یا در مقصد جایى را آماده نکرده و یا همراهانش نا اهل باشند. 
اگر انسان براى بعد از مرگ خود، زاد و توشه لازم را برداشته باشد، کار خلاف نکرده باشد، راه را بداند، در مقصد جایى را در نظر گرفته باشد و دوستانش افراد صالح باشند و حرکتش طبق مقررات و مجاز باشد، نگرانى نخواهد داشت.

خداوند در حوادث تلخ و شیرین زندگى انسان، چه مقدار نقش دارد؟

در قرآن مى‏خوانیم: «ما أصابک مِن حَسنةٍ فَمِن اللّه و ما أصابک مِن سَیِّئة فَمِن نَفسک»(سوره نساء، آیه 79) هر خوبى به تو رسد از خداوند است ولى هر بدى که به تو رسد از نفس خودت مى‏باشد. 
کره زمین که به دور خود و خورشید مى‏گردد و همواره بخشى از آن روشن و بخشى دیگر تاریک است، هر کجاى آن روشن باشد از خورشید است و هر کجاى آن تاریک باشد، از خود زمین است.
خداوند انگور را آفرید، ولى بشر از آن شراب مى‏سازد که مایه بروز هزاران حادثه و بیمارى است. 
خداوند به انسان قدرت داد، ولى عدّه‏اى با سوء استفاده از این قدرت، به محرومان ضربه مى‏زنند. 
خداوند به انسان عقل داد، ولى عدّه‏اى از این عقل سوء استفاده کرده و به دنبال مکر و حیله براى مردم هستند. 
پس آنچه از سوى خداوند است، نیکوست و بدى‏ها از خود ما سرچشمه مى‏گیرد.

چگونه با غرائز جنسى برخورد کنیم؟

این غرائز را خداوند در انسان آفریده و لذا سرکوب آن جایز نیست، بلکه باید آن را کنترل و مهار کنیم. وجود غرائز براى حفظ و بقا و تکامل نسل بشر ضرورت دارد. اگر شکم نباشد، انسان از گرسنگى مى‏میرد، اگر غضب نباشد، انسان از خود دفاع نمى‏کند و اگر شهوت نباشد، نسل بشر قطع مى‏گردد. ولى براى ارضاى غرائز باید مسیر صحیح طى شود. غرائز مثل کپسول گاز هستند که اگر از طریق صحیح وارد اجاق گاز شود، نتیجه‏اش حرارت و پخت و پز است، ولى اگر بدون کنترل باشد، انفجار و خطر را در پى خواهد داشت. 
خودآرایى براى زن یک غریزه است، این غریزه اگر در خانه به کار گرفته شود زندگى را شیرین و پر محبت خواهد کرد، امّا اگر این خودآرایى در خیابان انجام گرفت، سبب متزلزل کردن خانواده‏هاى دیگر خواهد شد. مردى که در خیابان صدها زن آرایش کرده مى‏بیند، وقتى به خانه برمى‏گردد نسبت به همسر خود علاقه چندانى نشان نمى‏دهد، زیرا جلوه‏هاى خیابانى علاقه او را نسبت به همسرش متلاشى کرده است. 
به علاوه این جلوه‏ها در دل افرادى که ازدواج نکرده‏اند طوفانى برپا مى‏کند که یا او را مثل شمع آب مى‏کند و مى‏سوزاند و یا او را به فکر تجاوز و سوء قصد مى‏اندازد و آثار سوئى همچون فرار از خانه، تهدید، خودکشى، امراض مقاربتى و روانى و بچه‏هاى سر راهى را به دنبال دارد.

خدا که به همه مَحرم است، پس چرا در نماز، مردان و زنان باید خود را بپوشانند؟

همیشه پوشیدن لباس به خاطر مَحرم و نامَحرمى نیست، بلکه گاهى پوشیدن لباس جنبه تکریم و ادب دارد. معمولاً افراد در خانه خود، لباس ساده مى‏پوشند ولى وقتى مهمان وارد خانه مى‏شود، به احترام مهمان، لباس کامل و مناسب مى‏پوشند و اگر قرار باشد در مجلس عروسى شرکت کنند، لباس کامل‏ترى بر تن مى‏کنند. این تغییر لباس‏ها، به خاطر ادب و احترام مهمانان مجالس است. 
حضور در محضر خداوند در حال نماز نیز مقتضى پوشیدن لباس مناسب و کامل است.

چه کنیم تا روح ما بزرگ و ظرفیّت ما زیاد شود؟

حضرت على‏علیه السلام به همام مى‏فرماید: «عَظُمَ الخالِقُ فى أنفسِهم و صَغُر ما دون ذلک»(نهج‏البلاغه، خطبه‏193.) یعنى چون خداوند در روح آنها عظمت دارد، غیر خدا هرچه باشد کوچک جلوه مى‏کند. تا وقتى روى زمین هستیم، یک هکتار زمین براى ما بزرگ است، امّا اگر سوار هواپیما شدیم هرچه هواپیما بالاتر برود، این قطعه زمین براى ما کوچک‏تر مى‏شود. 
اگر توجهى به پولهاى موجود در بانک بکنیم، سرمایه خود را ناچیز خواهیم دید. اگر به تسبیح گفتن همه موجودات توجه داشته باشیم، گفتن چند «سبحان اللّه» را چیزى نمى‏دانیم. اگر به کتابخانه‏هاى بزرگ و مهم دنیا نگاه کنیم، مطالعه چند کتاب ما را مغرور نخواهد کرد. 
وقتى به امام سجادعلیه السلام گفتند: چرا اینقدر عبادت مى‏کنى؟ فرمود: عبادت من کجا و عبادت علىّ‏بن ابیطالب کجا! 
خداوند در قرآن به پیامبرش مى‏گوید: یادى از سختى‏هاى انبیاى گذشته کن تا سختى‏ها براى تو آسان و سبک شود. آرى، اگر به پشت سر نگاه کنیم و راه رفته را ببینیم مغرور مى‏شویم، باید به راه نرفته نظر دوخت تا به فکر رفتن بیفتیم.

با دیدن این همه تفاوت‏ها و ناهنجارى‏ها، چگونه نظام را اسلامى بدانیم؟

اولاً معناى نظام اسلامى آن نیست که تمام افراد جامعه‏اش عادل باشند، بلکه نظام اسلامى آن است که قوانین و مدیرانش اسلامى باشند. 
مسافرت خوب آن است که ماشین سالم و راننده ماهر باشد تا مسافرین را به مقصد برساند، نه آن که تمام مسافران بى مسئله باشند. هیچ کس در هیچ سفرى براى سوار شدن به اتوبوس و قطار و هواپیما، تک تک مسافران را بررسى نمى‏کند، بلکه به سلامتى وسیله و مهارت راننده مى‏اندیشد. 
در آیه 102 سوره بقره مى‏خوانیم که در زمان حضرت سلیمان‏علیه السلام (پیامبر معصومى که حکومتش هدیه‏اى الهى بود)، گروهى به جاى پیروى از آن حضرت، پیرو شیطان بودند: «واتّبعوا ما تتلوا الشیاطین على ملک سلیمان» 
ثانیاً عدالت همه جا به معناى تساوى نیست. پزشک عادل، پزشکى نیست که به همه بیماران یک نوع دارو بدهد، معلّم عادل، معلّمى نیست که به همه دانش‏آموزان یک نمره بدهد، بلکه این تساوى، کمال بى عدالتى است. 
مگر سلّول چشم با سلّول استخوان پا یکسان است؟ مگر برگ‏ها، میوه‏ها، کوه‏ها، دشت‏ها، معدن‏ها، جنگل‏ها، کرات آسمانى، کهکشان‏ها، رنگ‏ها، نژادها و... یکسانند؟! 
آرى، تفاوت دو نوع است: گاهى حکیمانه و بر حق است و گاهى تبعیض و ناحقّ. 
اختلافات گاهى بر اساس ظلم است که باید با تمام قدرت جلوى آن را گرفت. سرمایه‏هایى را که با زد و بند، کم‏فروشى، احتکار، توطئه، اختلاس، سرقت، ربا و امثال آن جمع شده است، باید از حلقوم متجاوزان بیرون کشید. 
امّا گاهى تفاوت و اختلافى که در اثر کار، هنر، تخصص، مدیریّت، ابتکار و امثال آن پیدا مى‏شود، چنانچه حقوق واجب الهى آن (خمس و زکات و...) پرداخت شود، مانعى ندارد. اگر بخواهیم حق ابتکار و هنر و کار و تخصّص را نادیده بگیریم، جامعه راکد مى‏ماند و رشدى ندارد.

در برابر متلک‏ها و یا سرزنش‏هایى که در راه حقّ مى‏شنویم، چه وظیفه‏اى داریم؟

شخصى از قاهره شترى را اجاره کرد تا به منطقه عبّاسیه برود. او بر شتر سوار شد و صاحب شتر افسار شتر را گرفته و مسافر را مى‏برد. در مسیر راه، شتربان زیر لب و گاهى هم بلند مسافر را مسخره مى‏کرد و چون او را مردى غریب و تنها و محتاج یافته بود، همگام با حرکت شتر به جسارت‏هاى خود ادامه مى‏داد. در مسیر راه شخصى این صحنه را دید و به مسافر گفت: آیا مى‏دانى و مى‏شنوى که شتربان چه مى‏گوید؟ گفت: بلى! پرسید: پس چرا از خود عکس العملى نشان نمى‏دهى؟ گفت: اگر او مرا به عباسیه مى‏رساند و مسیر راه درست است، این حرف‏ها مهم نیست، هرچه مى‏خواهد بگوید. 
در سوره مطفّفین( سوره مطفّفین، آیه 29 - 32.) مى‏خوانیم که مجرمان، مؤمنان را به شکل‏هاى مختلف تحقیر مى‏کنند: 
1- پیوسته به آنها مى‏خندند: «اِنّ الّذین أجرَموا کانوا من الّذین آمنوا یَضحکون» 
2- هر گاه از کنار آنها عبور مى‏کنند، غمزه مى‏آیند و چشمک مى‏زنند: «و اذا مَرّوا بهم یَتَغامزون» 
3- همین که به سوى دار و دسته خود بر مى‏گردند، پشت سر مؤمنان فکاهى و طنز مى‏گویند: «و اذا انقَلبوا الى اهلِهم اِنقَلبوا فَکِهین» 
4- هنگامى که مؤمنان را مى‏بینند، مى‏گویند: اینها منحرفند: «و اذا راوهم قالوا انّ هؤلاء لضالّون» 
امّا مؤمنان استقامت کرده و از راه خود دست بر نمى‏دارند. قرآن در ادامه مى‏فرماید: 
روزى خواهد آمد که مؤمنان، به کفار خواهند خندید. «فالیوم الّذین آمنوا من الکفار یَضحکون»(سوره مطفّفین، آیه 34.)

در برخورد با حوادث تلخ، چه کنیم؟

در سر یک سفره ممکن است هم ترشى و فلفل قرار دهند و هم شیرینى و مربّا؛ کودکان از شیرینى و حلواى سفره لذّت مى‏برند، و فلفل و ترشى را بى مورد مى‏دانند، امّا بزرگ‏ترها هر دو را در سفره لازم مى‏دانند. 
حوادث تلخ نیز برکاتى دارد، از جمله: 
1- توجّه انسان را به خدا بیشتر مى‏کند. 2- انسان را سنجیده و استعدادهاى او را شکوفا مى‏سازد. 3- کفّاره گناهان و لغزش‏هاى او مى‏شود. 4- قدر نعمت‏ها بیشتر شناخته مى‏شود. 
انسان‏ها در برابر حوادث سه گروهند: چنانکه کودک همین که لب به فلفل و پیاز و ترشى مى‏گذارد ناراحت مى‏شود، نوجوان تحمّل مى‏کند و والدین او پول مى‏دهند و فلفل و ترشى را مى‏خرند. 
قرآن مى‏فرماید: گروهى همین که دچار سختى مى‏شوند، جیغ مى‏زنند، «اذا مَسّه الشَرّ جَزوعا»(سوره معارج، آیه 20.) گروهى صبر مى‏کنند، «و بَشِّر الصّابرین الّذین اذا أصابَتهم مُصیبة قالوا اِنّا لِلّه و اِنّا الیه راجِعون»(سوره بقره، 154 - 155.) و گروهى به استقبال سختى‏ها مى‏روند. «و منهم مَن یَنتظر»(سوره احزاب، آیه 23.) کسانى نزد پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله مى‏آمدند تا آنان را به جهاد و جبهه جنگ اعزام کند، حضرت مى‏فرمود: اسب و شمشیر ندارم تا شما را مجهّز کنم آنان گریه مى‏کردند که چرا به جبهه نرفتند. 
از سختى‏ها و حوادث تلخ مى‏توان با تدبیر و صبر و استمداد از خداوند، بهترین استفاده را برد. همان گونه که مى‏توان از لیموى ترش، شربت لیموناد ساخت. 
آرى، اگر انسان آشپز ماهرى باشد، حتى از پوست پرتقال هم مربّا درست مى‏کند. امروزه حتى از زباله‏ها استفاده بهینه مى‏کنند. 
حضرت زینب علیها السلام با سخنرانى خود در کاخ ستمگران، از اسارت خود در کوفه و شام آن گونه استفاده کرد که پایه‏هاى رژیم اموى را لرزاند. 
در مسجد شام، امام سجاد علیه السلام بر بالاى منبر رفت و رژیم بنى امیه را به شدت استیضاح کرد. یزید براى آن که صداى امام را خاموش کند، به مؤذّن دستور داد که با صداى بلند اذان بگوید تا شاید سخنرانى امام سجاد علیه السلام قطع شود، ولى امام علیه السلام از همین صحنه نیز استفاده کرد و جملات اذان را آن گونه تفسیر کرد که بر مسجد لرزه افتاد، بخصوص پس از گفتن «أشهد أنّ محمّداً رسول اللّه» فرمود: اى یزید! این محمّد جّد من است یا جّد تو؟! آیا این اُسرا از نسل او نیستند؟ 
هنگامى که امام کاظم علیه السلام را به زندان انفرادى بردند، فرمود: چه جاى خوبى براى عبادت است؟! 
بسیارى از علما، کتاب‏هاى خود را در شرایط سخت و در زندان و تبعیدگاه‏ها نوشته‏اند.

چگونه عمر هزار ساله و پس از آن ظهور در قیافه چهل ساله حضرت مهدى‏علیه السلام را باور کنیم؟

معمولاً موى ابرو و مژه در صورت ما ده‏ها سال ثابت است و هیچ رشدى ندارد، در حالى که موى سر و صورت در کنار آن هر لحظه در حال رشد و تغییر و تحوّل است. هر دو از یک پوست و گوشت و خون و غذا و اکسیژن تغذیه مى‏کنند، امّا خداوند قادر اراده کرده است که یک مو ثابت و در کنار آن موى دیگر متغیّر باشد. 
علاوه بر آنکه هیچ دلیل عقلى و نقلى و تجربى بر محدودیّت عمر انسان نداریم. عمر مانند حرکت است و تندى یا کندى حرکت مرز ندارد، همان گونه که نور محدودیّت ندارد. خداوند در قرآن، عمر هزار ساله را براى حضرت نوح و خواب سیصد ساله را براى اصحاب کهف مطرح کرده است.

چه کنیم که خدا را دوست داشته باشیم؟

محبّت در گرو توجه به نعمت یا خدمت است. 
یاد نعمت‏هاى خدا، علاقه ما را به او زیاد مى‏کند، چه نعمت‏هاى عمومى و چه نعمت‏هاى خصوصى. 
نعمت‏هاى عمومى از قبیل باد، باران، خورشید، کوه‏ها، گیاهان، خوردنى‏ها، آشامیدنى‏ها، همسر، فرزند، عقل، علم، زبان، چشم، گوش و سایر اعضا، نعمت شب و روز، خواب و بیدارى، آزادى و قدرت انتخاب و گرایش به خوبى‏ها و کمالات و تنفّر از بدى‏ها که هر کدام از این نعمت‏ها نباشد، زندگى بشر فلج مى‏شود. 
راستى، اگر آب دهان ما شور یا تلخ بود، چه مى‏کردیم؟ 
اگر خداوند نعمت خواب و حتى غلطیدن در خواب را دو سه روز از ما بگیرد چه مى‏کنیم؟ 
نعمت‏هاى خصوصى، امکانات و استعدادهایى است که خداوند به هر یک از افراد بشر عطا کرده است و اگر انسان فکر کند مى‏بیند چه بسیار نعمت‏هایى که در اختیار اوست و دیگران به دلایلى از آن محرومند. 
آرى، فکر کردن در نعمت‏هاى الهى، انسان را عاشق خدا مى‏گرداند و قرآن به این امر سفارش کرده است. «فاذکروا آلاءَ اللّه»( سوره اعراف، آیه 69.)

فلسفه تلخى‏ها و ناگوارى‏ها چیست؟

ناگوارى‏ها دو گونه است: برخى به دست خود ماست و برخى در اختیار ما نیست. 
بسیارى از حوادث تلخ به خاطر عدم دقت و مدیریّت خودماست. اگر در داد و ستدها، اسناد تجارى را محکم تنظیم نکردیم و ضامن و وثیقه از طلبکار نگرفتیم و او مال ما را نداد، مقصّر خود ما هستیم. 
اگر روى حوض آب نرده نگذاشتیم و کودک در آن افتاد و غرق شد، مقصّر خود ما هستیم. 
اگر مراعات بهداشت، قوانین رانندگى و آداب اجتماعى را نکردیم و گرفتار امراض و تصادفات و تحقیرها شدیم، مقصّر خود ما هستیم. 
و امّا دسته دوم، دلایل متعدّدى دارد: 
سختى‏ها، سبب رشد و تکاپوى انسان است. پیشرفت و رشد علوم، در سایه رفع نیاز و برطرف کردن مشکلات حاصل شده است. 
حوادث تلخ، کفّاره بسیارى از لغزش‏هاست. 
حوادث تلخ، سبب تنظیم روحیّات مردم است. 
پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله فرمودند: اگر براى انسان سه چیز: مرض، مرگ و فقر نبود، غرور انسان شکسته نمى‏شد و انسان در مقابل هیچ چیز سر فرونمى‏آورد. «لولا ثلاثة فى ابن آدم ما طَأطأ رأسه شى‏ء المرض و الموت و الفقر»( بحار، ج‏6، ص‏118.) 
حوادث تلخ، کمالات انسان را شکوفا مى‏کند. آنکه گرفتار شده، با صبر و پایدارى رشد مى‏کند و آنکه در رفاه است و براى نجات مردم تلاش مى‏کند، با ایثار و از خودگذشتگى رشد مى‏کند.

چرا خداوند انسان‏ها را متفاوت آفریده و آیا این تفاوت‏ها ظلم نیست؟

شخصى برق سالن و تالار عروسى را خاموش و فرار مى‏کند. اگر او را براى مجازات دستگیر کنند، کیفر عادلانه زمانى است که تمام حوادثِ پیش آمده را به حساب آورند. مثلاً: 
به خاطر تاریکى ظرف‏هایى شکسته شد. دو نفر از پله‏ها افتادند. سر چند نفر به ستون خورد. شیرینى‏ها ریخت. اطفالى ترسیدند و گریه کردند. براى خارج شدن از سالن تاریک، زمان زیادى تلف شد. خانواده‏هاى عروس و داماد از مهمان‏ها خجالت کشیدند. 
آرى، تمام آثار خاموش شدن سالن، باید محاسبه و بر اساس آن، جریمه تعیین شود. 
قرآن در این زمینه مى‏فرماید: «نَکتُبُ ما قَدّموا و آثارهم»(سوره یس، آیه 12.) هم خود اعمال را مى‏نویسیم و هم آثار آنها را. 
در حدیث مى‏خوانیم: هر کس کار خوبى را بنا نهد، پاداش تمام کسانى که به آن کار عمل کنند، بدون آنکه از عامل کم شود، به او داده مى‏شود. همان گونه که اگر کسى راه بدى را به روى مردم باز کند، در گناه تمام کسانى که در آن راه پا نهند شریک است. 
«مَن سَنّ سُنَّة حَسنةً عُمِل بها من بَعده کان له أجره و مثل اُجورهم من غیر أن ینقصّ من اُجورهم شیئا و مَن سَنّ سُنَّة سَیِّئة فَعُمل بها بعده کان علیه وزره و مثل أوزارهم من غیر أن یَنقصّ من أوزارهم شیئاً»(کنزالعمّال، حدیث 43079.) 
گاهى یک نفر دیگرى را سیگارى یا معتاد مى‏کند و دومّى نفر سوم را و او نفر چهارم را، نفر اول در گناه نفرات بعدى شریک است. 
در حدیث مى‏خوانیم: والدین در تمام کارهاى خیر فرزندان شریکند و معلّم کلاس اول، در پاداش تحصیل دوره‏هاى بعد شریک است.

آخرین سخن ما با کسى که دین را نمى‏پذیرد، چیست؟

برخى رانندگان، وسائلى را که احتمال مى‏دهند در جاده مورد نیازشان باشد همراه خود برمى‏دارند، (از قبیل زنجیر چرخ، جک، چرخ اضافه، چراغ سیار) و بعضى بى‏خیال به جاده مى‏روند، چیزى با خود برنمى‏دارند. به هر حال، یا نیازى به این وسائل پیش مى‏آید و یا پیش نمى‏آید. اگر نیازى نبود، راننده‏اى که آنها را برداشته، ضررى نکرده فقط چند کیلو بار اضافه حمل کرده است ولى اگر به آن وسائل نیاز شد، کسى که آنها را برنداشته در وسط جاده چه خواهد کرد؟ 
آرى، شرط عقل آن است که انسان نسبت به حوادث احتمالى، پیش‏بینى لازم را بکند. بعد از این مثال به سراغ دین مى‏رویم؛ 
پیامبران از حساب و کتاب پس از مرگ در قیامت خبرهایى داده و دستوراتى داده‏اند. گروهى پذیرفته و گروهى منکر شده‏اند. کسانى که پذیرفته‏اند در شبانه‏روز چند دقیقه‏اى با خدا گفتگو کرده و نماز مى‏خوانند. در سال چند روزى غذاى ظهر را تا به غروب تأخیر انداخته و از انجام برخى کارها دورى کرده‏اند. بر فرض که حساب و کتابى در کار نباشد، چه ضررى کرده‏اند و چه چیزى را از دست داده‏اند؟ ولى کسانى که به نداى انبیا گوش ندادند، اگر با حساب دقیق خداوند برخورد کنند و دستشان خالى باشد، چه خواهند کرد؟ 
آرى، عاقل کسى است که حتى اگر یقین به قیامت ندارد به خاطر حساب و کتاب، خود را آماده کند و هشدارهاى انبیا را جدى بگیرد. 
هنگامى که فرعون تصمیم گرفت موسى‏علیه السلام را بکشد، یکى از اطرافیان فرعون که ایمان خود را کتمان کرده بود گفت: آیا کسى را که مى‏گوید پروردگار من اللّه است و دلائل روشنى براى شما آورده، مى‏کشید؟ اگر دروغ بگوید به ضرر خودش خواهد بود (و کارى به حکومت شما ندارد) ولى اگر راست بگوید، آن قهر و عذابى را که به منکران وعده مى‏دهد به شما خواهد رسید. «اِن یک کاذباً فعلیه کِذبُه و اِن یَکُ صادقاً یُصِبکم بَعض الّذى یَعِدکم»

چرا خداوند گاهى دعاى ما را مستجاب نمى‏کند؟

در قرآن مى‏خوانیم: «اُدعونى أستَجِب لکم»(سوره غافر، آیه 60) مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم. اگر شخصى به دیگرى گفت: به هنگام برخورد با مشکل به من تلفن کن تا تو را کمک کنم، این جمله لوازم و شرایطى دارد از جمله: 
1- رفاقتت را با من حفظ کنى. 
2- شماره تلفن مرا گم نکنى و شماره را درست بگیرى. 
3- به هنگام بازگو کردن مشکلات، حرف‏هاى بى ربط نزنى و توقّعات نابجا نداشته باشى و به وظیفه خود عمل کرده باشى. 
4- آنچه مى‏گویى واقعاً مشکل باشد، نه خیالات و توهّمات. 
5 - براى حلّ مشکل خود، انتظار نداشته باشى تمام مقرّرات و نظام را بهم بریزم. 
6- حلّ این مشکل، سبب پیدایش مشکل دیگرى براى شما یا دیگران نشود. 
7- در بازگو کردن مشکلات، صادق باشى و دروغ نگویى. 
آیا ما در دعا و طرح مشکلات خود با خدا، این شرایط را مراعات کرده‏ایم؟ 
آیا رفاقت و بندگى خود را با خدا حفظ کرده‏ایم؟ قرآن مى‏فرماید: «و یَستَجیبُ الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات»( سوره شورى، آیه 25) پاسخ مثبت به کسانى داده مى‏شود که با ایمان و عمل شایسته رابطه خود را با خدا حفظ کرده باشند. 
آیا شماره تلفن را درست گرفته‏ایم؟ در روایات مى‏خوانیم: دعا آدابى دارد، از جمله: 
ابتدا «بسم اللّه» بگویید، با وضو و حضور قلب و در مکان مقدّس مثل مسجد باشید، قبل از دعا از خداوند با صفات و اسماءالحسنى تجلیل کنید، ده مرتبه «یا اللّه»، «یا ربّ» بگویید، گوشه‏اى از نعمت‏هاى الهى را به زبان آورید، از خداوند تشکر کنید، بر محمّد و آل محمّد صلوات بفرستید، لغزش‏هاى خود را مطرح و استغفار کنید، دعا و خواسته خود را میان دو صلوات مطرح کنید و امیدوار باشید. 
آیا در دعاهاى خود توقّعات نابجا نداریم و به وظیفه خود عمل کرده‏ایم؟ 
دانش‏آموز درس نخوانده، دعا مى‏کند که قبول شود. مى‏گویند: دانش آموزى به خانه آمد و وارد اتاق جلویى شد و مشغول دعا شد. به خدا گفت: پروردگارا! کوه هیمالیا را در فلان کشور قرار بده و دریاچه ارومیّه را در نیشابور قرار بده. مادرش گفت: این چه دعایى است که مى‏کنى؟! گفت: من در امتحان جغرافیا پاسخ سؤالات را اشتباه نوشته‏ام، حالا به خدا مى‏گویم کوه و دریا را جابجا کند تا من نمره بیاورم! 
آیا زمان دعا و شرایط دیگر را در نظر گرفته‏ایم؟ در اسلام زمان‏هایى براى دعا سفارش شده است، از جمله: شب‏هاى جمعه، سحرها، بعد از نماز، غروب جمعه، بعد از خطبه‏هاى نماز جمعه، هنگام نزول باران و جارى شدن اشک و.... 
آیا مشکلات ما واقعاً مشکل است یا خیال مى‏کنیم که مشکل است؟ بسیارى مشکلات، لازمه نظام طبیعت است و رفع آن، به معناى به هم زدن نظام عالم. همچون فقیرى که سقف خانه‏اش خراب است و باران که مى‏آید، سقفش چکّه مى‏کند. براى رفع مشکل او، یا باید خداوند باران نفرستد یا بر بام خانه او باران نبارد و یا آب باران در پشت‏بام خانه‏اش نفوذ نکند و یا... که هر کدام از اینها به معناى نادیده گرفتن قوانین حاکم بر طبیعت است.

خدایى که به وضع و حال ما و به هر چیزى آگاه است، چرا ما را مورد آزمایش قرار مى‏دهد؟

آزمایش الهى براى آن است که مدّعیان راستین از مدّعیان دروغین شناخته شوند. همه انسان‏ها به نوعى ادّعا مى‏کنند که آدم‏هاى خوبى هستند، امّا به هنگام امتحان، افراد شناخته مى‏شوند و هرکس مى‏فهمد که چه مقدار در ادّعایش راستگو بوده است. خداوند مى‏فرماید: ما شما را به ترس، گرسنگى و کمبودها آزمایش مى‏کنیم: «ولَنَبلونّکم بشى‏ء من الخوف و الجوع و نقصٍ من الاموال و الانفُسِ و الثّمرات و بَشِّر الصّابرین»( سوره بقره، آیه 155) 
علاوه بر آنکه علم و دانستن خداوند، دلیل کیفر و پاداش نیست، بلکه باید از ما عملى سربزند تا به کیفر و پاداش برسیم. به چند مثال توجه کنید: 
1- ما مى‏دانیم که این خیّاط یا بنّا یا نجّار چگونه مى‏دوزد یا مى‏سازد، ولى بر اساس این دانش، به آنها مزد نمى‏دهیم، بلکه باید از آنان کارى سربزند تا استحقاق پاداش داشته باشند. 
2- معلّم مى‏داند که این دانش‏آموز اهل درس خواندن نیست، ولى نمى‏تواند قبل از امتحان او را مردود قلمداد کند. حضرت على علیه السلام مى‏فرماید: آزمایشات الهى براى علم پیدا کردن خداوند نیست، بلکه براى آن است که بسترى ایجاد شود و از انسان عملى سرزند تا کیفر و پاداش بر مبناى عمل باشد. 
اگر امتحان‏ها نباشد، انسان شناخته نمى‏شود. 
صبر انسان، در برابر حوادث شناخته مى‏شود. 
رضا و تسلیم انسان، در برابر حوادث تلخ شناخته مى‏شود. 
قناعت و زهد انسان، به هنگام کمبودها روشن مى‏شود. 
تقوى، حلم و ایثار انسان، در امتحان‏ها معلوم مى‏شود.

با وجود علم وعقل، چه نیازى به وحى داریم؟

این سخن درست مثل آن است که فرزندى به والدین خود بگوید: من به راهنمایى شما نیازى ندارم و مى‏خواهم هرچیزى را خودم تجربه کنم تا بپذیرم. این سخن به ضرر فرزند است یا والدین؟ 
معتقدین به وحى، علم، عقل و تجربه را کنار نمى‏زنند که وحى را به جاى آن بنشانند، بلکه آن را محدود مى‏دانند و در کنار عقل و تجربه، از وحى نیز بهره مى‏جویند و بر شناخت خود از حقایق هستى مى‏افزایند. 
کسانى که نسبت به وحى بى اعتنا هستند و فقط بر علم و عقل خود تکیه مى‏کنند، از شناخت بسیارى از امور هستى محروم مانده‏اند. 
آنها نسبت به سرنوشت خود پس از مرگ هیچ اطلاعى ندارند و از پایان این هستىِ با عظمت بى خبرند. در این هستى، رازهاى بسیارى هست که اگر کسى فقط با علم و تجربه محدود خود بخواهد زندگى کند، از بسیارى از آنها محروم مى‏ماند. 
راستى اگر سازنده کالایى، به ما اطلاعاتى بدهد باید بگوییم ما به اطلاعات تو نیازى نداریم، خودمان تجربه مى‏کنیم و مى‏فهمیم؟ 
خالق هستى درباره هستى، آینده، اهداف و راه صحیح بهره‏گیرى از آن، اطلاعاتى از طریق بهترین افراد که پیامبران باشند، در اختیار ما گذارده است. بى اعتنایى به پیام‏هاى الهى، محروم کردن بشر از یک کانال به مراتب گسترده‏تر از کانال تجربه است و چه ظلمى بالاتر از اینکه بشر، چشم و گوش خود را بر بخشى از دانستنى‏ها ببندد.

آیا خداوند به حمد و ستایش ما نیاز دارد؟

خیر چنین نیست؛ چنانکه اگر گفتیم: مردم باید خانه‏هاى خود را رو به خورشید بسازند، به این معنا نیست که خورشید به ما و خانه ما نیاز دارد. 
نه تنها خدا که بسیارى از مخلوقات خداوند نیز به انسان نیازى ندارند و این انسان است که از همه محتاج‏تر؛ ولى از همه متکبرتر است. 
مثلاً اکسیژن، دریا، ماهى‏هاى دریا، جنگل‏ها، باد و باران، پرندگان، چرندگان و زنبور عسل محتاج ما نیستند؛ ولى انسان به همه اینها نیاز دارد. 
بنابراین؛ اگر ما مى‏گوییم حمد و ستایش الهى لازم است به خاطر آن است که وجود ما و رشد ما و ادامه‏ى زندگى و حلّ مشکلات و کمبودهاى ما تنها به دست اوست. او که رحمت را بر خود واجب کرده است. «کتب على نفسه الرّحمة»( انعام، 54.) آیا ما ستایش را بر خود واجب نکنیم. 
حمد و ستایش ما به پاس رحمت گسترده‏ى او، «و رحمتى وسعت کلّ شى‏ء»(اعراف، 156.) و به نوعى انجام وظیفه است.

بالاترین هدف خلقت انسان و درجه‏ى کمال او چیست و راه دستیابى به آن کدام است؟

قرآن مى‏فرماید: بالاترین هدف‏ها، رستگارى است. 
توضیح آنکه، هستى براى بشر آفریده شده: «خلق لکم ما فى الارض جمیعاً»(بقره، 29) 
و بشر براى عبادت: «و ما خَلَقتُ الجِنَّ و الانس الاّ لِیَعبدون»(ذاریات، 56) 
و عبادت براى رسیدن به تقواست: «و اعبدوا ربّکم... لعلّکم تَتّقون»(بقره، 21) 
و تقوا براى رسیدن به رستگارى. «فاتّقوا اللّه... لعلّکم تفلحون»(مائده، 100) 
با این مقدّمات، معلوم مى‏شود که قلّه‏ى کمالات، فلاح و رستگارى است. اکنون ببینیم چگونه باید به این قلّه برسیم: 
قرآن مى‏فرماید: راه رسیدن به رستگارى، تزکیه و خودسازى است: «قد أفلح مَن زکّاها»(شمس، 9.) 
و در آغاز سوره‏ى مؤمنون، رستگارى را از آنِ مؤمنان دانسته و مى‏فرماید: «قد أفلح المؤمنون» 
و همین که قرآن در یک جا فلاح را در تزکیه و در جاى دیگر رستگارى را در ایمان بیان مى‏کند، معلوم مى‏شود که راه تزکیه، ایمان است، نه گوشه‏گیرى، چلّه نشینى، انزواى‏نابجا، ورد و ذکرهاى مخصوص و طاقت‏فرسا و داشتن زندگى غیر متعارف و رفتارهاى استثنایى؛ زیرا در ادامه‏ى آیات سوره‏ى مؤمنون، رستگارى را در سایه‏ى نماز خاشعانه، دورى از لهو و لعب، پرداخت زکات و کمک به نیازمندان، عفّت در شهوت، امانتدارى، وفاى به عهد و تعهدات و مواظبت بر نماز مى‏داند. 
البته دعوت به رستگارى باید بسیار شفّاف و علنى باشد و جا دارد بر بالاى بامها و با صداى بلند همه‏ى مردم را به آن دعوت کنند. «حىّ على الفلاح» و پیوسته باید این دعوت را تکرار کنیم. 
در آیات اولیه‏ى سوره‏ى مؤمنون، دو بار کلمه‏ى حفاظت بکار رفته است؛ یکبار حفظ شهوت. «لفروجهم حافظون» یک بار حفظ نماز. «على صلاتهم یحافظون» آرى، این دو حفاظت باید دائمى باشد؛ زیرا کلمه‏ى «حافظ» در قالب اسم فاعل و «یحافظون» در قالب فعل مضارع، براى استمرار است.

چرا باید خداوند را عبادت و پرستش کنیم؟

1. چون خدا خالق و مربّى ماست. «اُعبدوا ربّکم الّذى خَلَقَکم»(بقره، 21) 
2. چون خدا تأمین کننده‏ى رزق و امنیّت است. «فلیعبدوا ربّ هذا البیت الّذى اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف»(قریش، 3 و 4.) 
3. چون عبادت سبب آرامش و رشد و روحى و روانى مى‏گردد. «بذکر اللّه تطمئنّ القلوب»(رعد، 28)، «واعبد ربّک حتّى یاتیک الیقین»(حجر، 99.) 
4. چون انسان در محاصره‏ى انواع خطرهاست و جز خداوند معبود و پناهى نیست. «لا اله الاّ أنا فاعبدنى»(طه، 14.) 
5. چون تمام هستى، تسلیم خدا و همواره در حال تسبیح اوست. «و له أسلم مَن فى السموات و الارض»(آل‏عمران، 83)، «کلٌّ له قانتون»( حدید، 1)، «یسبّح للّه ما فى السموات و الارض»(جمعه، 1)، «سَبّح للّه ما فى السموات و الارض»(فاطر، 43.) 
پس ما نباید وصله‏ى ناهمرنگ و ناهماهنگ هستى باشیم.

عوامل سقوط و انحراف جامعه چیست؟

به یک ماجرا توجه کنید تا عوامل سقوط را کشف کنید: خداوند با حضرت موسى وعده کرد که سى شب را در کوه طور مشغول عبادت شود تا تورات را دریافت کند، سى شب که تمام شد، ده شب دیگر به آن اضافه شد. 
هنرمند مجسمه سازى به نام سامرى از نبود موسى و تأخیر برگشت او سوء استفاده کرد و طلا و زیورآلات مردم را گرفت و مجسمه گوساله‏اى را به نوعى ساخت که با عبور هوا از درون آن صدایى شبیه صداى گاو برمى‏خاست و به مردم مى‏گفت: خداى شما همین است و بدین وسیله جمعیت بسیارى را منحرف کرد. 
با کمى دقّت در این ماجرا مى‏توان عوامل سقوط یک جامعه را نشان داد، که عبارت است از: 
1. عدم حضور رهبرى همچون موسى در میان مردم. 
2. وجود منحرفان هنرمندى همچون سامرى در اجتماع. 
3. استفاده از ابزارى پرجاذبه و گران قیمتى همچون طلا. 
4. تبلیغات منفى پر سر و صدا و ابتکارى و جذاب همچون صداى گوساله.


باکسب اجازه و تقدیر و تشکر از همکار گرامی جناب آقای واحدی که زحمت گردآوری و ثبت مطالب را در وبلاگ گروه دین و زندگی استان گلستان کشیدند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد