دین و زندگی اول تا چهارم متوسطه-علمی - آموزشی

دین و زندگی اول تا چهارم متوسطه-علمی - آموزشی

خلاصه دروس و سوالات دین و زندگی اول تا سوم دبیرستان و پیش دانشگاهی
دین و زندگی اول تا چهارم متوسطه-علمی - آموزشی

دین و زندگی اول تا چهارم متوسطه-علمی - آموزشی

خلاصه دروس و سوالات دین و زندگی اول تا سوم دبیرستان و پیش دانشگاهی

ولادت باسعادت حضرت مهدی (عج)

 ولادت باسعادت حضرت مهدی (عج)

 چگونه نوه قیصر روم همسر امام حسن عسکری شد؟چرا نامی از امام زمان در قران نیست؟

“تولد نور” از زبان دختر امام جواد(ع)

حکیمه خاتون عمه امام حسن(ع) می گوید:” روز پنجشنبه نیمه شعبان به منزل برادرم رفتم هنگام مراجعت امام حسن عسگری(ع) فرمود: امشب را نزد ما باش امشب فرزندی که خدا زمین را به علم و ایمان و هدایت او زنده گرداند متولد می شود.

بالاخره ماندم صبح صادق اضطراب در نرجس خاتون پدید آمد او را در بر گرفتم امام فرمود: سوره قدر را بر او بخوان مشغول خواندن سوره  قدر شدم  و شنیدم آن کودک در رحم مادر در خواندن سوره  قدر همراهی می کند در این موقع پرده ای بین من و آنها افکنده شد دیگر نرجس را نمی دیدم در نرجس نوری مشاهده کردم که دیده ام را خیره کرد و امام زمان(ع) را دیدم رو به قبله به سجده افتاده سپس دستش را بلند کرد و می گفت:گواهی می دهم به یکتایی خدا واین که جدم رسول خدا(ص) است و پدرم امیر مؤمنان(ع) وصی رسول خدا است بعد یک یک امامان را شمرده تا به خود رسید.

او را به نزد پدر بردم امام عسگری(ع) تا او را دید به دست گرفت و پس از خواندن آیاتی از قران و انجیل و تورات و زبور این آیه را تلاوت فرمود:

” و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمهو نجعلهم الوارثین و نمکن لهم و نری فرعون و هامان و جنود هما منهم ما کانوا یحزرون”

اراده  ما بر این قرار گرفته است که به مستضعفین نعمت بخشیم و انها را پیشوایان و وارثین روی زمین قرار دهیم حکومتشان را پا بر جا سازیم و به فرعون و هامان و لشکریان انها را بیم داشتند از این گروه نشان دهیم.

* ویژگی‌های حکومت امام زمان

 هر پیامبری، ویژگی‌ها و معجزه‌ای مخصوص به خود داشت که عامل پیروزی و برتری او بر مردم دیگر و حکومت زمانش بوده است که خواه عامل برتری منطق و برهان، حجت و دلیل یا قدرت ظاهری و باطنی. و این عوامل تماما در وجود امام زمان(ع) متمرکز است.

زیرا آن حضرت، آخرین حجت خدا و ذخیره الهی و بقیه‌الله است و خداوند او را طبق مصلحت خود ذخیره کرده است برای اصلاح مردم و اداره زمان و جهان، آنهم برای قرون و اعصاریکه علوم و فنون در حد اعلای پیشرفت و تکامل خود قرار گرفته است اگر هر پیامبری برتری در آخرین جنبه پیشرفت عصرش داشت و نمی‌باید در آن شکست بخورد و معجزه‌اش معمولاً در راستای علم و فنی بود که در آن عصر به حد کمال رسیده بود، معجزه و کرامت امام زمان(ع) قهرا باید در حد اعلا و برتر از علوم و فنون زمانش باشد، زیرا اگرچه او پیامبر نیست و دین جدیدی نمی‌آورد، ولی چون پیاده‌کننده هدفهای همه پیامبران از آدم تا خاتم است و کاری که توسط آنان در حد کمال و جهانی، انجام نگرفته او به تنهائی باید انجام دهد و از پس همه مشکلات برآید و توحید و عدالت را در سراسر زمین گسترش دهد.

همانگونه که پیامبر اسلام آخرین پیامبر وارث همه خصوصیات انبیاء بزرگ الهی پیشین بوده است میراثی که به پیامبر خاتم رسیده و از او به اوصیاء او منتقل شده است تمام آنها و حتی برخی از آنها که ضرورت بروز و ظهورش پیش نیامده همگی برای امام زمان ذخیره شده است.

نقش این میراث آن است که از یکسو حقانیت و اولویت حضرت مهدی را اثبات کند و از دیگر سو، عامل تفوق و پیروزی و غلبه بر تمامی قدرتهای زمانش می‌باشد.

- امام باقر(ع) می‌فرماید: هنگامی‌که حضرت قائم (امام زمان) ظهور می‌کند پرچم مخصوص رسول‌الله و انگشتر سلیمان و سنگ معجزه و عصای موسی (ع) با او است.

- “محمدبن همام” از عبدالله بن عطا نقل می‌کند که گفت به امام باقر(ع) عرض کردم، شیعیان شما در عراق زیادند و سوگند بخدا همانند تو در بیت (پیامبر) کسی نیست پس چرا قیام نمی‌کنی؟ امام باقر(ع) فرمود من آن صاحب زمان موعود شما نیستم گفتم پس صاحب ما کیست؟ فرمود بنگرید آن کس را که ولادتش از مردم مخفی مانده است.

- در همین رابطه امام چهارم (ع) از امام حسین (ع) و او از حضرت علی (ع) نقل می‌کند که: در امام زمان(ع) شش خصلت و هفت صفت از انبیاء بزرگ الهی وجود دارد. سنتی از آدم، نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد (ص) و سنت و خصلت او از آدم و نوح، طول عمر و از ابراهیم مخفی‌بودن ولادتش و دوری‌گزیدن از مردم و عصرش و از موسی ترس از قبطیان و غیبت از مردم و از عیسی اختلاف مردم (وجود) در آن و از ایوب فرج و گشایش بعد از گرفتاری و آزمایش بزرگ و اما سنت او از حضرت محمد (ص) قیام با شمشیر است.

-حمادبن عیسی از عبدالله بن ابی یعفور از جعفربن محمد (ص)(۷) نقل می‌کند که: هیچ معجزه از معجزات انبیاء و اوصیاء نیست مگر آنکه خداوند مثل آن را بر دست قائم آل محمد ظاهر می‌سازد تا حجت بر دشمنان تمام گردد.

-امام صادق (ع) طی روایت مفصلی درباره ویژگیهای پیراهن حضرت یوسف که از پارچه‌های بهشتی است و جبرئیل برای حضرت ابراهیم آورد، می‌فرماید… کل نبی ورث علما او غیره فقد انتهی الی آل محمد (ص) و سپس فرمود:

“امام زمان با پیراهن رسول خدا در جنگ احد و عمامه “سحاب” و ذره و شمشیر پیامبر و ذوالفقار، ظهور و قیام می‌کند.

عصای موسی مال حضرت آدم بود، که پیش از شعیب پیامبر بوده و او به حضرت موسی داد و اکنون نیز در ماست که به قائم ما منتقل می‌شود و آن چنانست که آن عصا به هر چه امر بشود انجام می‌دهد بروی هر چه افکنده شود می‌بلعد.

-در باره ویژگی‌های پرچم رسول خدا از امام صادق (ع) روایتی است که می فرماید این پرچم را جبرئیل در جنگ بدر نازل کرد و پیامبر آن را باز کرد و همان عامل پیروزی بود. سپس آن را بست و به علی (ع) داد در نزد علی بود تا روز جنگ جمل آن را گشود و خداوند پیروزی نصیب او کرد و آن پرچم پیچیده شده و نزد ماست و کسی حق بازکردن آن را ندارد مگر قائم ما وقتیکه حضرت قائم قیام کند در آن هنگام گشوده می‌شود.

از بررسی مجموع این احادیث به دست می‌آید که قیام حضرت مهدی (ع) علاوه بر اینکه یک قیام مقدس الهی و اصیل است، ظهور و قیام او با تمام ویژگیها و معجزات خاص انبیاء بزرگ الهی همراه می‌باشد.

* چرا در قرآن نامی از امام زمان (عج) نیامده است؟

برخی شبهه ای را در مقابل منتظرین امام عصر (عج) مطرح می کنند مبنی بر اینکه چرا در قرآن کریم به صراحت به امامت ۱۲ امام تصریح نشده است که این همه شبهه به وجود نیاید؟ در این مطلب به این شبهه پاسخ خواهیم داد.

الف – در میان بزرگان اهل سنت، از خلفای سه گانه گرفته تا رؤسای چهار مذهب یا علما، محدثین و تاریخ‌نگاران، کدام‌شان منکر امامت امیرالمؤمنین (ع) بوده‌اند، یا خودشان ادعای امامت داشته، یا حتی در امامت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام تشکیک و تردید کرده‌اند که اکنون می‌خواهند این تردید را به بهانه ظاهر قرآن کریم به میان تشیع تسری دهند؟!

ب – کلمه «امام» و جمع آن «ائمّه» مجموعاً دوازده بار در قرآن به کار رفته که هفت بار آن به صورت مفرد (امام) و پنج بار به شکل جمع (ائمه) می‌باشد. حال وقتی پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله در خطبه غدیر آیات را یکی پس از دیگر تلاوت نموده و می‌فرمود که مصداقش من و علی (ع) و ۱۱ امام بعد از اولاد او هستیم، دیگر چه جای شک و شبهه‌ای باقی می‌ماند؟ مگر دو خلیفه‌ی اول و سایر اتباع آنجا حضور نداشتند و اولین بیعت کنندگان نبودند و مگر بعدها نیز مفسرین، محدثین و مورخین اهل سنت این خطبه و فرازهای آن را اذعان و درج نکردند؟!

ج – مگر ایشان پس از تلاوت آیه تبلیغ (ابلاغ) نفرمود که موضوع این آیه معرفی امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام است؟

«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرین»

ترجمه: اى فرستاده ما، آنچه را از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ابلاغ کن، و اگر نکنى (گویى هیچ) پیام او را ابلاغ نکرده‏اى و خداوند تو را از (فتنه و شر) مردم نگه مى‏دارد، بى‏تردید خداوند گروه کافران را هدایت نمى‏کند.

و مگر ده‌ها نفر از بزرگان اهل سنّت چون: افظ ابونعیم اصفهانی – ابن عساکر شافعی – جلال الدین سیوطی – شیخ سلیمان قندوزی حنفی و … همه تصریح نکردند که شأن نزول این آیه چیست؟

د – خداوند متعال در قرآن کریم فرمود که اعمال همه انسان‌ها و نیز آثار اعمال آنها تا روز قیامت را نزد «امام مبین» جمع و ثبت می‌کند:

«إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی الْمَوْتَى وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَکُلَّ شَیْءٍ أحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ»

ترجمه: البته این ماییم که مرده‏ها را زنده مى‏کنیم و آنچه را از پیش فرستاده‏اند (از عمل‏هاى حال حیات) و آثار (پس از مرگ) آنها را مى‏نویسیم، و همه چیز را (از اعمال مکلّفان و حوادث این جهان) در نسخه‏اى آشکار (لوح محفوظ) به طور فراگیر برشمرده‏ایم.

مگر پیامبر اکرم (ص) در خطبه غدیر این آیه را تلاوت ننموده و نفرمودند که آن امام مبین علی علیه‌السلام است و مگر اغلب علمای بزرگ اهل سنّت به این معنا تصریح نکرده‌اند؟

فراز خطبه: مَعاشِرَالنّاسِ، علی (فَضِّلُوهُ). مامِنْ عِلْمٍ إِلاَّ وَقَدْ أَحْصاهُ الله فِی، وَ کُلُّ عِلْمٍ عُلِّمْتُ فَقَدْ أَحْصَیْتُهُ فی إِمامِ الْمُتَّقینَ، وَما مِنْ عِلْمٍ إِلاّ وَقَدْ عَلَّمْتُهُ عَلِیّاً، وَ هُوَ الْإِمامُ الْمُبینُ (الَّذی ذَکَرَهُ الله فی سُورَةِ یس: (وَ کُلَّ شَیءٍ أَحْصَیْناهُ فی إِمامٍ مُبینٍ).‌

ترجمه: هان مردمان! او را برتر بدانید. چرا که هیچ دانشی نیست مگر اینکه خداوند آن را در جان من نبشته و من نیز آن را در جان پیشوای پرهیزکاران، علی، ضبط کرده ام. او (علی) پیشوای روشنگر است که خداوند او را در سوری یاسین یاد کرده که: «و دانش هر چیز را در امام روشنگر برشمرده ایم…»

ﻫ – اهل سنّت بیش از صد آیه از قرآن کریم را به نقل از پیامبر اکرم (ص) نقل کرده‌اند که در خصوص امامت و ولایت امیرالمؤمنین و فرزندانش می‌باشند و اگر هیچ آیه‌ای جز آیات بسیاری که در خطبه غدیر آمده است نباشد، کفایت می‌نماید.

و- اسم نیز فقط محمد، علی، حسن، حسین و …(ع) نمی‌باشد. همان طور که محمد (ص) اسم است، نبی، رسول و خاتم نیز اسم است، همان طور که علی، حسن و حسین (ع) اسم است، امام، ولی، خلیفه و … نیز اسم است و خداوند متعال مجبور نیست که حتماً آن اسمی را که برخی از مردم می‌خواهند بیاورد؟ مضافاً بر این که «اسم» یعنی «نشانه» و نشانه برای هدایت است و آن نشانه‌ای که برای انسان آمده و انسان باید از او تبعیت کند تا رشد یابد، امام، اسوه، ولی‌الله و خلیفة‌الله است و نه حسن یا حسین؟

چگونه نوه قیصر روم، همسر امام حسن عسکری شد؟

(نرجس خاتون) مادر امام عصر (علیه السلام) یکى از ملکه هاى وجاهت وزیبایى است که از نسل حواریون عیسى بن مریم بوده است. قدرت الهى آن بانوى مکرمه را براى همسرى حضرت عسکرى (علیه السلام) از روم به سامرا فرستاده تا گوهر تابناک وجود مهدویت در آن رحم پاک پرورش یابد.

نرجس خاتون که نام دیگر او ملیکا بود، نوه قیصر روم و از خاندان شمعون، وصى بلا فصل حضرت مسیح است.

اما ماجرا از این قرار است که:

بشر بن سلیمان برده فروش، از فرزندان ابو ایوب انصارى و از شیعیان با اخلاص حضرت امام هادى وامام حسن عسکرى بود و در سامره افتخار همسایگرى حضرت عسکرى را داشت. او گفت که روزى کافور – یکى از خدمتگزاران امام هادى (علیه السلام) – به خانه ام آمد وگفت: امام با شما کار دارد، وقتى من به خدمت حضرت رسیدم، چنین فرمود: اى بشر تو از اولاد انصار هستى که در زمان ورود حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) به یارى آن جناب به پا خاستند، ودوستى شما نسبت به ما اهل بیت مسلم است، بنابراین به شما اطمینان زیادى دارم ومى خواهم به تو افتخارى بدهم. رازى را با تو در میان مى گذارم که نزدت محفوظ بماند. سپس نامه پاکیزه اى به خط وزبان رومى مرقوم فرموده وسر آن نامه را با خاتم مبارکش مهر کرد، وکیسه زردى که در آن ۲۲۵ اشرفى بود بیرون آورد وفرمود: این کیسه را بگیر وبه بغداد برو، وصبح فلان روز سر پل فرات مى روى، در این حال کشتى مى آید، در آن اسیران زیادى خواهى دید که بیشتر آنان مشتریان فرستادگان اشراف بنى عباس خواهند بود وکمى از جوانان عرب هستند.

در چنین وقتى متوجه شخصى به نام عمر بن زید برده فروش باش که کنیزى با چنین وصفى خواهى دید که خود را از دسترس مشتریان حفظ مى کند. در این حال صداى ناله اى به زبان رومى از پس پرده رقیق ونازکى خواهى شنید که بر هتک احترام خود مى نالد.

بشر بن سلیمان گوید: من به فرموده حضرت امام على النقى عمل کردم وبه همانجا رفتم وآنچه امام فرموده بود من دیدم ونامه را به آن کنیزک دادم، چون نگاه وى به نامه حضرت افتاد به شدت گریه کرد ونگاه (به عمر بن زید) کرد وگفت: مرا به صاحب این نامه بفروش، وقسم یاد نمود که در غیر این صورت خودم را هلاک خواهم کرد.

من در تعیین قیمت با فروشنده گفتگوى زیادى کردم تا به همان مبلغى که امام داده بود راضى شد، من هم پول را تسلیم کردم وبا کنیزک که خندان وشادان بود به محلى که قبلا در بغداد تهیه کرده بودم، در آمدیم. پس از ورود، دیدم نامه را با کمال بى قرارى از جیب خود درآورد وبوسید وروى دیدگان ومژگان خود نهاد وبر بدن وصورت خود مالید.

گفتم: خیلى شگفت است که شما نامه اى را مى بوسى که نویسنده آن را نمى شناسى. گفت: آنچه مى گویم بشنو، تا علت آن را دریابى: من ملکه دختر یشوعا، پسر قیصر روم هستم، مادرم از فرزندان حواریین است واز نظر نسب، نسبت به حضرت عیسى دارم، بگذار داستان عجیب خودم را برایت نقل کنم.

جد من قیصر میخواست مرا در سن سیزده سالگى براى برادرزاده اش تزویج کند. سیصد نفر از رهبانان وقسیسین نصارى از دودمان حواریین عیسى بن مریم وهفتصد نفر از رجال واشراف وچهار هزار نفر از امرا وفرماندهان وسران لشگر وبزرگان مملکت را جمع نمود، آنگاه تختى آراسته به انواع جواهرات را روى چهل پایه نصب کرد، وقتى که پسر برادرش را روى آن نشانید صلیبها را بیرون آورد واسقفها پیش روى او قرار گرفتند وانجیلها را گشودند، ناگهان صلیبها از بلندى روى زمین ریخت وپایه هاى تخت درهم شکست.

پسرعمویم با حالت بیهوشى از بالاى تخت بر روى زمین درافتاده ورنگ صورت اسقفها دگرگون گشت وبه شدت لرزید.

بزرگ اسقفها چون چنین دید، به جدم گفت: پادشاها! ما را از مشاهدى این اوضاع منحوس، که علامت بزرگى مربوط به زوال دین مسیح ومذهب پادشاهى است، معاف بدار.

جدم در حالى که اوضاع را به فال بد گرفت، به اسقفها دستور داد تا پایه هاى تخت را استوار کنند ودوباره صلیبها را برافرازند وگفت: پسر بدبخت برادرم را بیاورید تا هر طور هست این دختر را به وى تزویج نمایم تا شاید که این وصلت مبارک، نحوست آن از بین برود.

وقتى که دستور ثانوى او را عمل کردند، هر چه که در دفعه اول دیده بودند تجدید شد، مردم پراکنده گشتند وجدم با حالت اندوه به حرمسرا رفت وپرده ها بیفتاد.

همان شب در عالم خواب دیدم مثل اینکه حضرت عیسى وشمعون وصى او وگروهى از حواریین در قصر جدم قیصر اجتماع کرده اند ودر جاى تخت منبرى که نور از آن مى درخشید قرار داد. طولى نکشید که (محمد) (صلى الله علیه وآله وسلم) پیغمبر خاتم وداماد وجانشین او وجمعى از فرزندان او وارد قصر شدند. حضرت عیسى به استقبال شتافت وبا حضرت (محمد) معانقه کرد وحضرت فرمود: یا روح الله! من به خواستگارى دختر وصى شما شمعون براى فرزندم آمده ام، ودر این هنگام اشاره به امام حسن عسکرى (علیه السلام) نمود، حضرت عیسى نگاهى به شمعون کرده وگفت: شرافت به سوى تو روى آورده است، با این وصلت با میمنت موافقت کن، او هم گفت: موافقم.

آنگاه دید که حضرت محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) بالاى منبر رفت وخطبه اى بیان فرمود ومرا براى فرزندش تزویج کرد، سپس حضرت عیسى وحواریون را گواه گرفت، وقتى که از خواب بیدار شدم از ترس جان خود، خواب را براى پدرم وجدم نقل نکردم وپیوسته آن را در صندوقچه قلبم نهفته وپوشیده مى داشتم.

از آن شب به بعد قلبم از فرط محبت به امام عسکرى (علیه السلام) موج مى زند تا به جایى که از خوراک بازماندم، وکم کم رنجور ولاغر شدم، وبه شدت بیمار گردیدم. جدم تمام پزشکان را احضار کرد وهمه از مداواى من عاجز گردیدند، وقتى از مداوا مایوس شدند جدم گفت: اى نور دیده! شما هر خواهشى دارى به من بگو تا حاجتت را برآورم. گفتم: پدر جان! اگر در به روى اسیران مسلمین بگشایى وقید وبند از آنان بردارى واز زندان آزاد گردانى امید است که عیسى ومادرش مرا شفا دهند.

پدرم درخواست مرا پذیرفت ومن نیز به ظاهر اظهار شفا وبهبودى کردم وکمى غذا خوردم، پدرم خیلى خوشحال شد واز آن روز به بعد، نسبت به اسیران مسلمین احترام شدید انجام مى داد.

در حدود چهارده شب از این ماجرا گذشت. باز در خواب دیدم که دختر پیغمبر اسلام، حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به همراهى حضرت مریم وحوریان بهشتى به عیادت من آمدند، حضرت مریم به من توجه کرد وفرمود: این بانوى بانوان جهان، ومادر شوهر تو است. من فورى دامن مبارک حضرت زهرا را گرفتم وبسیار گریستم واز این که امام حسن عسکرى (علیه السلام) به دیدن من نیامده خدمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) شکایت کردم، فرمود: او به عیادت تو نخواهد آمد، زیرا تو به خداوند متعال مشرکى ودر مذهب نصارا زندگى مى کنى، اگر مى خواهى خداوند وعیسى ومریم از تو خشنود باشند ومیل دارى فرزندم به دیدنت بیاید، شهادت به یگانگى خداوند ونبوت پدرم که خاتم الانبیا است بده، من هم حسب الامر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) آنچه فرموده بود گفتم، حضرت مرا در آغوش گرفت واین باعث بر بهبودى من شد، آنگاه فرمود: اکنون به انتظار فرزندم حضرت امام حسن عسکرى (علیه السلام) باش که او را به نزدت خواهم فرستاد.

وقتى از خواب بیدار شدم، شوق زیادى در تمام اعماق وجودم راه یافت ومشتاق ملاقات آن حضرت بودم تا اینکه شب بعد امام را در خواب دیدم، در حالى که از گذشته شکوه مى نمودم، گفتم: اى محبوبم، من که خود را در راه محبت تو تلف کردم، فرمود: نیامدن من علتى جز مذهب تو نداشت، ولى حالا که اسلام آورده اى، هر شب به دیدنت مى آیم تا آنکه کم کم وصال واقعى پیش آید، از آن شب تا حال پیوسته در عالم خواب خدمت آن حضرت بودم.

(بشر بن سلیمان) پرسید چگونه در میان اسیران افتادى؟ گفت: در یکى از شبها در عالم خواب حضرت عسکرى را دیدم فرمود: فلان روز جدت قیصر، لشگرى به جنگ مسلمانان مى فرستد، تو مى توانى به طور ناشناس در لباس خدمتگزاران همراه با عده اى از کنیزان که از فلان راه مى روند به آنها ملحق شوى.

من به فرموده حضرت عمل کردم، وپیش قراولان اسلام با خبر شدند وما را اسیر گرفتند وکار من به اینجا کشید که دیدى، ولى تا به حال به کسى نگفتم که نوه پادشاه روم هستم. تا اینکه پیرمردى که در تقسیم غنایم جنگى سهم او شده بودم، نامم را پرسید، من اظهار نکردم وگفتم: نرجس. گفت: نام کنیزان؟

(بشر) گفت چه بسیار جاى تعجب است که تو رومى هستى وزبانت عربى است؟

گفتم: جدم در تربیت من جهدى بلیغ وسعى بسیارى داشت، وزنى را که چندین زبان مى دانست، براى من تهیه کرده بود واز صبح وشام نزد من مى آمد وزبان عربى به من مى آموخت، روى همین اصل است که مى توانم عربى حرف بزنم.

(بشر) مى گوید: وقتى او را به سامره خدمت امام على النقى (علیه السلام) بردم، حضرت از وى پرسید: عزت اسلام وذلت نصارى وشرف خاندان پیغمبر (صلى الله علیه وآله وسلم) را چگونه دیدى؟

گفت: در موردى که شما از من داناترید چه بگویم. فرمود: مى خواهم ده هزار دینار ویا مژده مسرت انگیزى به تو بدهم، کدام یک را انتخاب مى کنى؟ عرض کرد: فرزندى به من بدهید، فرمود: تو را مژده به فرزندى مى دهم که شرق وغرب عالم را مالک مى شود وجهان را پر از عدل وداد خواهد کرد پس از آنکه پر از ظلم وجور شده باشد.

عرض کرد: این فرزند از چه شوهرى خواهد بود؟ فرمود: از آن کس که پیغمبر اسلام در فلان شب در فلان ماه وفلان سال رومى تو را براى او خواستگارى نمود، در آن عیسى بن مریم و وصى او تو را به چه کسى تزویج کردند؟

گفت: به فرزند دلبند شما، فرمود او را مى شناسى؟ عرض کرد: از شبى که به دست حضرت فاطمه (علیها السلام) اسلام آوردم، دیگر شبى نبود که او به دیدن من نیامده باشد.

آنگاه حضرت امام على النقى (علیه السلام) به (کافور) خادم فرمود: خواهرم حکیمه را بگو نزد من بیاید، وقتى که آن بانوى محترم آمد فرمود: خواهرم این همان زنى است که گفته بودم، حکیمه خاتون آن بانو را مدتى در آغوش خود گرفت واز دیدارش شادمان گردید، آنگاه حضرت فرمود: اى عمه او را به خانه خود ببر و فرایض مذهبى و اعمال مستحبه را به وى یاد بده که او همسر فرزندم حسن و مادر قائم آل محمد (علیه السلام) است.

منابع: کتاب غیبت، شیخ طوسى، ص ۱۲۴٫ – کشف الحق، خاتون آباى، ص ۳۴٫
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد